خیالم رفت تا دولت سرایت .
سفر کردم به صحن باصفایت
شدم وارد من از باب الجواد و
رسیدم زیر ایوان طلایت .
نهادم دست روی قلب زارم
سلام ای کل عالم مبتلایت
ببین آقا . "قدح" آمد دوباره
منم ! آن سائل یک لاقبایت
اگرچه صحنتان پر ازدحام است
رسد بر ما نسیم جانفزایت .
حقیرم بین عُشّاق حریمت
یقیناً کمترم از خاک پایت
ندارم جز حریمت من پناهی
فدای درگه بی منتهایت .
بکش دستی به روی سینه ی من
رسد بر سینه عطر آشنایت .
زبار معصیت پشتم خمیده
که هستم سائل پر مدّعایت.
گدای یک نگاهم ، شاه خوبان
نگاه مهربان و غم زدایت .
نما تو مرحمت "اهل بیان" را
به قربان تو و لطف و عطایت
شفاعت کن زما در روز م
رضای حقتعالی در رضایت .
نما امضا برات کربلایم .
شوم زوار جد سرجدایت
(قدح)
+ این شعر رو به نیت حاجت روا شدن همه دوستان بیانی به محضر امام هشتم پیشکش میکنم .
++ خوشبحال اونایی که الان مشهد هستن . نایب ایاره باشین و التماس دعا
عیدتون مبارک :)
درباره این سایت